درستایش‌باران

بسم الله
از بهترین صبح های زندگی ام است این روز ها. وقتی از خواب بیدار می شوم،
اول صدایش را می شنوم، چند دقیقه ای در تخت می مانم تا خوب گوش کنم
می دانم که به همین زودی ها دلم برای این صدا تنگ خواهد شد، کمی که گذشت، بر می خیزم، می آیم پشت پنجره، پرده را کنار می زنم، تا نور، مهربانی‌اش بیشتر شود
-اگر حضرت مادر ، زودتر نیآمده باشند پایین و پرده‌ی پشت پنجره را با سلیقه‌ی همیشگی جمع نکرده باشند-
اول چشمم به درخت انار می افتد، همسایه اش گل های رز سرخ هستنند، قد کشیده اند ، تا لبه های دیوار، حالا دیگر برای خودشان درختی شده اند.
و به پشت پنجره که می رسم ، آن سمت، درخت آلبابوی تپل -که به خاطر یک هرس نابجای من، چندسالیست شاخه هایش بیشتر افقی رشد می کند تا عمودی،- با آن همه آلبالوی سبزش سر جایش ایستاده است ، و می رقصد، این طرف‌تر هم، درخت گیلاس ، بلند و استوار، مثل آقا بالا سر ها سلامم می کند و با تک تک برگهایش برایم دست تکان می دهد، امسال گیلاس هایش بیشتر از پارسال شده است، یعنی خیلی بیشتر. و البته سرخ‌تر هم، انگار امسال، مسابقه سرخ شدن میوه‌هاشان را بین خودش و درخت آلبالو را او برده است.

و آن وقت است که دیگر نوبت سلام من به “باران” است که با بزرگی تمام، به سر و روی درختان می چکد و روح مرا سر صبح می شوید. مثل همیشه، باران که می آید آن دو خانم و آقای یاکریم، می آیند زیر سقف طاقی بالای در، بغ می کنند و منتظر تا باران تمام شود، انگار خیس شدنشان مصیبت بزرگی است ..
هیچوقت نمی توانم این صبح های عزیز را فراموش کنم که باران هدیه‌ام می کند .

برچسب ها:

بازتاب

بازتاب URL برای این نوشته:

Fatal error: Uncaught Error: Undefined constant "display" in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php:31 Stack trace: #0 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-includes/template-loader.php(106): include() #1 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-blog-header.php(19): require_once('...') #2 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/index.php(17): require('...') #3 {main} thrown in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31