نه بر مصیبت حسین
تو امشب گریه کردی
من امشب برای اولین بار لرزیدن صدایت، بغضت، گریه ت را دیدم..
گریه نه بر حسین در عصر عاشورا
که گریه بر ظلم بر حسین، در عصر حاضر
اشک تو را دیدم بزرگ مرد،
آنجا که گفتی؛
حسین آمد تا درس عزت بیاموزدمان، تا یادمان دهد بر حق بمانیم.
حسین در کربلایش همه درس آزادگی آموختمان، زینب همه درس زیبایی شناسی؛
حال آنکه این روزها، اشک از مردم می گیرد با تکه تکه کردن صدچندباره ی حسین بر منابر..
این روزها همه سعی دارند بر بیچاره نشان دادن حسین و یارانش؛ پس کجاست آن همه عزت او که حال ذلت نشانش می دهند..
مرد!
پشتوانه ی محکم همه ی ما
دردت را دیدم و درد خویش را
پی نوشت:
– سخت بود از پشت آن پرده ی لرزان آویخته بر چشم دیدنش را و خوب شنیدنش را، نقل ست به مضمون نزدیک.
– کجای حادثه افتاده ست بازویش..؟
بازتاب
بازتاب URL برای این نوشته:
Warning: Use of undefined constant display - assumed 'display' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31
http://do4.ir/%d9%86%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%b5%db%8c%d8%a8%d8%aa-%d8%ad%d8%b3%db%8c%d9%86/trackback/
دیدگاه
این روزا چیزی جز التماسِ دعا به زبونم نمیاد، پس؛
التماس دعا
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 5th, 2011 21:32:
نیمه شب دیشب،
خدمت حضرت رضا
، یاد شما نیز گرامی بود
اما
این روزها یادآوری چه باید باشد واقعا برای ما؟
[پاسخ]
ارسال شده توسط: مهبانو | 5 دسامبر 2011 11:03
پارسال همین موقع ها بود که اولین بار اشک هایش را دیدم.
آن موقع هم از حسین میگفت
به قول یکی از کوچکتر ها ، انگار از ته دل حرف میزد ، درد را چشیده بود با تمام وجودش که اینگونه حرف می زد
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 5th, 2011 21:30:
اشک ش سخت ست
[پاسخ]
ارسال شده توسط: آب تنی | 5 دسامبر 2011 17:24
اینطور اول بارم بود که دلم را احساس می کردم.
و خواسته ی بحقش را که با گرفتگی چیزی طلب میکرد.
“دلم” تنگ شده بود!
“دل” من!
او مشهدش را می خواست با تمامیت مشهد بودن برایش.
هم دلانش هم خونانش هم جوشانش و هم دردانش و آشنایانش و نزدیکانش و مهربانانش همه را به یاد داشت اما
آنچه او را تا به این حد بی تاب کرده بود وناخواسته و ناگاه یاد آن، کوههای استوار شانه ها را به لرزه ای بزرگ اسیر میکرد.
یاد خیمه ای سیاه پوشیده در این شبها بود که سالیانی انس با او داشت.
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 8th, 2011 00:28:
سلام
خوش آمدی
اصلش باید این دلگرفتگی ها باشد تا یادمان بماند چه چیز با ارزشی داریم..
می فهمم
به واسطه ی نبودن هام می فهمم
[پاسخ]
ارسال شده توسط: kk | 7 دسامبر 2011 11:23
سلام …
چه بصیرانه گفت هادی دین در زیارت عصر جمعه که ” اللهم عرِفنی حجتک و ان لم اعرف حجتک ضللت عن دینی …
ویزیدیان ظرفیت شناخت امام را نیافته بودند که …
و من می گویم اگر تمام عمر بر این فراز اشک بباریم که السلام علیک من هتکت حرمته ۱ کم گریسته ایم و بر این باورم که حفظ حرمت امام سرچشمه اش معرفت یقینی می طلبد.
ما را با ذاکرین بی پرده گوی مصایب حضرت کاری نیست …
۱٫ فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 10th, 2011 21:21:
سلام بانو قاصدک
امام شناسی یک چیز است، وظیفه و حدود ما در برابر امام چیز دیگری
بد شده ست اینکه کم کم جامعه و رسانه ملی هم با این موضوع دارند کنار می آیند و در شبکه آموزش برای آقایان برنامه رسمی می کذارند و آدمهای این قشر را تایید.
درد دارد.
[پاسخ]
ارسال شده توسط: ghasedak | 10 دسامبر 2011 18:38
اینکه دیر رسیدم به شروع اینجا رو بزارین به حساب گیجی و بی حوصلگی و خفگی این روزا. خوبه که واژه هاتون زنده شدن. دلتون، ایمانتون و قلمتون پراز ذکر حسین(,)
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 12th, 2011 17:08:
سلام و سپاس بانو
همین که تشریف آوردید صد چو مرا بس ست.
برای ما که کلمه کلمه ی نوشته های سامی دخت را مدام و مداوم می خواندیم و جرعه جرعه می نوشیدیم سخت ست قبول کردن دیگر نخواندن از شما.
بی حوصله گی پذیرفته، گیجی هم گاهی قابل قبول، اما خفگی آدم ها را نه می شود پذیرفت نه می شود سکوت کرد.
واژه ها تان بارانی باشد به که نباشد.
زنده باشید و سپاس حضور
[پاسخ]
ارسال شده توسط: سامي دخت | 12 دسامبر 2011 15:39
سلام
خیلی متن خوبی بود
التماس دعا
یچیزی :
چرا نوشته ۱۰ نظر ولی اینجا فقط ۵ تا نظر هست؟
برام جالب بود دونه دونه نظرارو جواب میدید
🙂
التماس دعا
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ ژانویه 9th, 2012 03:30:
سلام جناب برادر امیر
لطف شما زیادست، محتاجیم
سیستم وردپرس کامنتهای در پاسخ به هر کامنت رو هم یک کامنت مستقل حساب می کند چه از جانب صاحب خانه باشد چه از جانب هر کسی دیگر
شده ست کسی بیاید خانه تان، مثلا دوستِ دوستتان باشد، و شما با او سلام و احوال نکنید؟
همه ی کسانی که می آیند، چه همسایه، چه تازه وارد، چه بی نام و نشان، کسانی ند که هستند و آمده ند و من بودنشان را دوست می دارم، بی معرفتی نیست ندانند؟
عذر تاخیر، چند روزی نبودم
[پاسخ]
ارسال شده توسط: امیر | 5 ژانویه 2012 12:20