نوستالوژی۱۱۰۰، دیگ بخار و تو!
امروز که داشتم میآمدم محل کار، سرگرم دیدن ویترینهای روزگار، چشمم به دو عدد گوشی۱۱۰۰ نو و آکبند خورد که کنار گوشیهای هوشمند و لمسی امروزی، همچنان به دلبری و جلوهگری مشغول بودند! یادم آمد از گوشیِ خودم.
البته خودِ خودم که نه! بعد از آنکه در دوران دبیرستان شروع کردم به خوانشِ روضهِی مدامِ “من گوشی می خوام؛ اگر شده حتی با پول خودم!” در گوش والدینِ گرام – اتفاقی که امروز از سوی خواهرکِ۱۰ساله م دارد می افتد!- و اخذ موافقت اصولیِ آنها، و رفتن سراغ کار! از تراکت پخش کنی بعد از پایان ساعت مدرسه در همه ی حوالی مسیر تا منزل، تا کار در کارگاه تولیدی پوشاک به عنوان پرسکار در یک اتاقک ۱٫۵*۲٫۵ با ارتفاع ۳ متر که منو و دیگ بخار و دستگاه اتو و پوشاک باهم در آن روزگار به سر می بردیم و تصور گرمای آن اتاق هم خودش تمرین می خواهد، و کارهای دم دستی دیگر سعی کردم پول و پله ای بهم بزنم، بهرحال هیچ یادم نمی رود که آخرهای سال سوم دبیرستان بلاخره گوشی دار شدم، آن موقع ۴۴۰هزارتومن برای ثبت نام همراه اول هزینه کردم و چیزی حدود ۲۸۰هزارتومن هم آخرین مدل سونی اریکسون را خریدم، با این استدلال که یک بار گوشی خوب می خرم و تمام!
البته خودِ خودم که نه! بعد از آنکه در دوران دبیرستان شروع کردم به خوانشِ روضهِی مدامِ “من گوشی می خوام؛ اگر شده حتی با پول خودم!” در گوش والدینِ گرام – اتفاقی که امروز از سوی خواهرکِ۱۰ساله م دارد می افتد!- و اخذ موافقت اصولیِ آنها، و رفتن سراغ کار! از تراکت پخش کنی بعد از پایان ساعت مدرسه در همه ی حوالی مسیر تا منزل، تا کار در کارگاه تولیدی پوشاک به عنوان پرسکار در یک اتاقک ۱٫۵*۲٫۵ با ارتفاع ۳ متر که منو و دیگ بخار و دستگاه اتو و پوشاک باهم در آن روزگار به سر می بردیم و تصور گرمای آن اتاق هم خودش تمرین می خواهد، و کارهای دم دستی دیگر سعی کردم پول و پله ای بهم بزنم، بهرحال هیچ یادم نمی رود که آخرهای سال سوم دبیرستان بلاخره گوشی دار شدم، آن موقع ۴۴۰هزارتومن برای ثبت نام همراه اول هزینه کردم و چیزی حدود ۲۸۰هزارتومن هم آخرین مدل سونی اریکسون را خریدم، با این استدلال که یک بار گوشی خوب می خرم و تمام!
به گم شدن(دوست ندارم بنویسم دزدیدن) آن گوشی خوبم در امام زاده ای اطراف نیشابور، کاری ندارم، اما بعدش گوشی نوکیای۱۱۰۰ را از پدربزرگ گرفتم که گوشی جدیدتری را برایشان خریده بودیم، انصافا آن گوشی هم تا زمانی که اسفند ۸۹ در حرم امام خمینی گم شد(گم شد دیگر به صورت اتفاقی این بار هم در مکانی مذهبی!) ابزاری خوبی برای جست و خیز ها و بیشفعالیهای! من بود.
بعد از آن، بیشتر از چند ماهی را بدون گوشی سر کردم، و چه خوش دورانی بود!
الغرض همه ی اینها نوشته شدند به خاطر این چند خطی که مدتهاست در پیشنویسهای گوشی به عنوان پستی برای وبلاگ نوشته بودم و فرصت اینجا آمدن پیدا نکرده بودند تا امروز که چشمم به مغازه افتاد.
نوشته بودم؛
یادشبخیر،گوشی۱۱۰۰م گزینه ای داشت در پیامها، به نام چت!فکر می کنم کاربردش این بود که خودش اتومات شماره ی مخاطب! را نگه می داشت، القصه اینکه هیچوقت نشد از این امکان استفاده کنم قبل از دزدیده شدنش..
خب؛ و دیگر هیچ!
پی نوشت:
۱-(پرسکار یعنی کسی که پای اتوی صنعتی می ایستد و لباسهای تازه تولید شده را با مدل خاصی اتو می کند تا به بخش بسته بندی بروند، از این اتوها که شامل دیگ بخار و دم و تشکیلات هست در مغازه های اتوشویی اطراف خانه تان می توانید دیدن کنید)
۲-برادرم؛ نوشته ات با تیتر: و اما عشق.. ، همچنان پیشنویس است و انتظارت می کشد، همین
بازتاب
بازتاب URL برای این نوشته:
Fatal error: Uncaught Error: Undefined constant "display" in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php:31
Stack trace:
#0 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-includes/template-loader.php(106): include()
#1 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-blog-header.php(19): require_once('...')
#2 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/index.php(17): require('...')
#3 {main}
thrown in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31