عجب صفایی دارد

روز اول گذشته است؛ روز اول را نمی شود نوشت، روز اول را نمی شود گفت، باید تجربه کرد!

هفت خوان است برای خودش؛ آژانس مسافرتی به صورت سوری، دانشگاه، نظام وظیفه، گذرنامه، ویزا و بلیط

این چند هفته ی اخیر را مدام در حول و ولا ، و در استرس و اضطراب؛ و در شوق و محنت، و در خوف رجا و در دلهره و دلتنگی..

روز دوم اما؛ صدای اذان از حرم ولی، عشق و عطش را می چشاند، سر بر می گردانم، گنبد؛ انتهای کوچه ای ناطولانی، نگاهش می کنم.

دلم می لرزد

اشهد ان علی ولی الله..

گفته اند خستگی هایت را برای فرزندش به هدیه ببر، در بر ِ پدر آراسته رو، غسل کن، و معطر باش. نگاهم را کج می کنم، هنوز وارد کوچه نشدم که می بینم درب کوچه را بسته اند و افرادی مسلح داخل کوچه کشیک می دهند، یادم می آید که گفته بودند هتل، سر کوچه ای است که منزل آیت الله سیستانی آنجاست.

اینقدر نزدیک باب القبله باشی و زیارت را نچشی؟

نمی فهمم چرا، مگر دل ِ این مردم با مرجعشان نیست؟ مگر اصلا نمی توانند یک روز تمام اطراف را ببندند و ایشان برود؟ نمی فهمم ماندشان را؟ سوالم را نگه می دارم؛ شاید روزهای بعد جوابی باشد،

..

هم اتاقی های عزیز صدا می زنند، طاقتشان طاق شده و باید بروم

عمری باشد و روزگاری و دسترسی، دوباره خواهم نوشت

بازتاب

بازتاب URL برای این نوشته:

Fatal error: Uncaught Error: Undefined constant "display" in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php:31 Stack trace: #0 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-includes/template-loader.php(106): include() #1 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-blog-header.php(19): require_once('...') #2 /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/index.php(17): require('...') #3 {main} thrown in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31