همچنان ساکت باش
بگذار وقتی صدای شکستهشدن استخوانهایت را
زیر این بار عظیم شنید؛
خودش همه چیز را خواهد فهمید ..
پانوشت: این متن تقدیم فرهادجعفری عزیز، نویسندهی کافه پیانو، می شود، بپاس بذل نظر، و به بهانه ای.
بازتاب
بازتاب URL برای این نوشته:
Warning: Use of undefined constant display - assumed 'display' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31
http://do4.ir/%d9%87%d9%85%e2%80%8c%da%86%d9%86%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d8%a7%da%a9%d8%aa-%d8%a8%d8%a7%d8%b4/trackback/
دیدگاه
چه قدر طعم تلخی داشت …
[پاسخ]
ارسال شده توسط: Anonymous | 17 می 2010 12:24
تلخی ها را ، نمی شود شیرین روایت کرد
قهوه را هر چقدر هم شکر بریزی باز، طعم تلخی اش زبانت را می گیرد.
برایم مهم است همین دو نفر و نصفی که گاهی خودشان رسیده اند به اینجا، "ناشناس" نباشند، ممنون می شوم.
[پاسخ]
ارسال شده توسط: دچار | 17 می 2010 16:48
دو نفر و نصفی اسم فیلم مورد علاقه من بود یادش بخیر
قبول ندارم
تلخی ها را میشود بهتر بیان کرد
بار خشونتش زیاده
[پاسخ]
ارسال شده توسط: Anonymous | 17 می 2010 19:33
یه توضیح اینکه :بار خشونت به خاطر اینکه صدای خرد شدنش به من که منتقل شد حال مخاطبش را نمی دونم
[پاسخ]
ارسال شده توسط: Anonymous | 17 می 2010 19:37
خوب است ..
خوب است که هنوز دردش دامنگیر تان نشده است
[پاسخ]
ارسال شده توسط: دچار | 18 می 2010 00:59
راستی پیشنهادتان برای حرف خودتان چیست؟ بعبارتی بعتر شدنش را چگونه می سازید>
[پاسخ]
ارسال شده توسط: دچار | 18 می 2010 01:03
چه قدر دیر اهدا می کنید
فایده نداره
اگر مطلبی در مورد من بنویسید اولین چیزی که می نویسید چیست ؟
نوشتن هویت ئدر حال بررسی است
[پاسخ]
ارسال شده توسط: Anonymous | 18 می 2010 19:42
بنده جسارت نمی کنم
خود بهتمی دانید
[پاسخ]
ارسال شده توسط: Anonymous | 18 می 2010 20:00
اولین فرصت ممکن بود
در مورد شما؟!
[پاسخ]
ارسال شده توسط: دچار | 21 می 2010 00:45
اعلام موجودیت!
[پاسخ]
ارسال شده توسط: خرده | 29 می 2010 09:54
سلام برادر!این اولین باریه که مستقیما و بدون گودر میخوانمتان..لطف شما همیشه شامل حال قلم شکسته ما بوده…اینجا چقدر دوست داشتنی است !و البته متنی که برای بزرگ شدنهای خواهرتان نوشته اید بی نظیر بود…یا علی
[پاسخ]
ارسال شده توسط: sami | 4 ژوئن 2010 20:31
سلام و ارادت بزرگوار
به شدت خوشحال شدم که راه گم کردید.
بنده سعی کردم جز حقیقت چیزی نگویم، وقتی خوب می نویسید خب باید گفت دیگر.
زیبایی در نگاه شماست، نه در آنچیزی که به آن می نگرید 🙂
زیارت قبول
[پاسخ]
ارسال شده توسط: دچار | 5 ژوئن 2010 18:53