For My Self
چند وقت است که ننوشته ام، نه شب هایم شب است، نه روزهایم روز، نه دلم دل است و نه عقلی بمانده…
نه خدایی برایم مانده نه خرمایی، راحت تر بگویم؛ نه خدایی برای خود باقی گذارده ام نه خرمایی خورده ام..
سخت ناراحتم از این چنین زندگانی ایی، از این روز مرگی ِ بیهوده، از این که دیگر خودم هم خودم نیستم، از این که مسئولیت شخص خاک بر سر خودم را هم قبول نتوانسته ام بکنم در پی ِ آن “بلی” ازلی، حال آمده ام و جوانهایی بهتر از برگ درخت، جاری تر از آفتاب را هم قافله سالاری پیشه کرده ام، این دیگر چه مدل است نمی دانم، جالب است که هر که هم که می رسد می پرسد چه شد که قبول کردی؟! و نمی دانند که من با نمیدانمان عقلی که کجاست تصمیم گرفته ام.
مثل من شده همچو برگی که در جویی پر آب و پر تلاطم گرفتار آمده-یا خود را گرفتار کرده- تازه یک عده مور را، هم امیدوارانه به دوش خود نشانده، و پیش می رود در این وانفسا سردرگمی ..
می دانم که دردم کدام است، می دانم درمانم را نیز هم، می دانم که مسیر کدام است، چاله ها را نیز هم، اما آنقدر کرخت شده ام که تصمیم گرفتن و ایستادن را ناتوانم..
آی دچار!
دیر نیست روزی که بر گوش ت بخوانند یافلان، ابن فلان ، اسمع و افهم …
های پسر!
خودت را دچار چه کردی؟ اصلا که گفته دچار شده ای، که گفته دچار باید بود؟ که گفته تو دچار باید باشی؟ که گفته؟ کدام را پاسخی داری؟ هان؟ اسمع و افهم…
آی واپسین دقایق عمر چه می خواهید از جانم، رمقی نمانده، بگذرید، بگذارید این موریانه ها ی سر بر آورده ی خجل از پستوی زمان هم به نوایی برسند ، بگذارید شاید اتفاقی که باید، بیافتد…
های فلانی!
هیچ می دانی کجایی؟ هیچ می دانی پای در کدام راه گذارده ای؟ هیچ از خود پرسیده ای؟
های فرزند زمانه ی خویش!
تو کجا و این ادعاهای بزرگ و سترگ کجا..؟
برگ بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر..؟
تو کجایی؟ که را داری که دستت بگیرد؟ کجا را می خواهی چنگ بزنی؟ در این وانفسا تنهایی چه فکری برای خودت کرده ای؟
عجب گرده ای داری! چون توانستی این بار را برداری و این چند ماه بر دوش ببری و به مقصد برسانی …؟ هان ؟
به خود بیا وقت تنگ است ، به خود بیا..
بازتاب
بازتاب URL برای این نوشته:
Warning: Use of undefined constant display - assumed 'display' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31
http://do4.ir/for-my-self/trackback/
دیدگاه
کامنت می ذارم که این رو دوباره بخونی!
حالا اگر FOR MY SELF بنویسی چه از آب در می آید؟
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 10th, 2011 10:18:
دریغ و درد تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق
[پاسخ]
ارسال شده توسط: kk | 10 دسامبر 2011 09:53