اتقاقی !
“گاهی برای بودن باید رفت “
اتفاقی رفتم کتابخونه
اتفاقی از بین ۴۱۸تا نتیجه جستجو سه تا کتاب امانت گرفتم
اتفاقی یکی شو باز کردم
اتفاقی وسط اون همه نوسته یه صفخه سفید وسط کتاب اومد که بالاش با قلم آبی اون جمله بالا رو نوشته بود
بازتاب
بازتاب URL برای این نوشته:
Warning: Use of undefined constant display - assumed 'display' (this will throw an Error in a future version of PHP) in /home/do4ir/domains/do4.ir/public_html/wp-content/themes/thewindcriesmary/single.php on line 31
http://do4.ir/%d8%a7%d8%aa%d9%82%d8%a7%d9%82%db%8c/trackback/
دیدگاه
۱-کدوم کتابخونه ای آخه سه تا کتاب امانت میده؟
۲-برگه های وسط کدوم کتابی غیر من او سفیده؟
۳-کدوم آدم بی فرهنگی وسط کتاب امانتی کتابخونه چیزمیز نوشته؟ ” (اونم با قلم آبی)هان!”
۴-از کی تا حالا اتفاقی اتفاقی رخ میده؟
[پاسخ]
دچار پاسخ در تاريخ دسامبر 11th, 2011 20:02:
۱- کتاب خانه ی دانشگاه آزاد اسلامی، وقتی که با مسئولش آنقدر رفیق باشی که بروی توی مخزن بسته و کتاب برداری و بر گشتن ها هم ببینی دو تا چای ریخته که باهم بنشینید و بخورید
۲- الزاما همه قرار نیست مثل نویسنده ی من او باشند! بلکه بعضی وقت ها در پایان فصل ها هم یک برگ سفید می گذارند
۳- اینها نسبت به آنانی که برگه هایی از کتاب را که لازم دارند می کَنند و می برند باز به مقدار معتنابهی فرهنگ دارند
۴- اتفاقی نبود…
[پاسخ]
ارسال شده توسط: kk | 11 دسامبر 2011 15:46