ورودیهها
رسم است که “چیز” می نویسند از خودشان، که من که هستم، از کجا آمده ام، اینجا چه می کنم و از این دست.
خلاصه اینکه جواب این سوال ها را نمی دانم.
همشهری حضرت رضا (ع) هستم و خوب می دانم که بدان افتخار می کنم، هرچند قدر نمی دانم.
کمی درس می خوانم،
بیشترک کتاب می خوانم؛ گاهی هم سینما می روم، هنوز ازدواج نکرده م*، و چند صباح دیگر دانشگاه را به مقصد خدمت بدرود خواهم گفت، میل به تجربه کردن، قدم زدن، کوه، و آدمها را دیدن هنوز در من زنده ست.
روستا زاده نیستم اما روستا را دوست دارم، دوست خوبی نبوده ام، اما دوستان خوبی دارم.
همین.
————
بعدنوشت» هرچه اینجا می نویسم از خودم هست مگر مشخص کنم منبعش را با لینک مستقیم؛ از طرفی هم دوست نمی دارم جای دیگر حرفهایم را به نام دیگری بخوانم، نکنید اینکار را!
————
بعد تر نوشتـ : زندگی شیرین متاهلی، به تازگی آغاز شده است؛ و نوشته های اینجا؛ متاهلانه هایی ست، پیش کش حضرت او
————
در ۳۱-۶-۱۳۹۲ این متن برداشته شد»
مهانی واژه ها؛ از ۸۴ شروع شد، مثل همه وبلاگ نویس ها شروع کردم، آزمون و خطا، سعی و اصلاح ، خانه عوض کردن و اسباب کشی و … ، اما آخرش وبلاگ نویس نشدم !
من، این روزها، در کنار مهربانبانویم، زندگی را خوش می گذرانم؛ به لطف خدا
گوشه ای از حریم حضرت مهربانِ آهوها، ریزه خوار سفره ی فرهنگ رضوی هستم، و اینجا، در مهمانی واژه ها، از همه چیز، با سعی درکمترین مصلحت اندیشی و خودسانسوری، به همراه دوست و برادر عزیزم، می نویسم.
————
در ۱۷-۳-۱۳۹۳ این متن برداشته شد»
مهانی واژه ها؛ اگر کودکی بود، الان کلاس دومش را تمام کرده بود و می رفت سوم؛ از ۸۴ شروع شد، اگر دخترکم بود امسال برایش جشن تکلیف می گرفتم، اگر پسرم هم بود داشت پسرانهگی های سوم دبستان بودن را تجربه می کرد لابد.
من، این روزها، در کنار مهربانبانویم، زندگی را خوش می گذرانم؛ به لطف خدا گوشه ای از حریم حضرت مهربانِ آهوها، ریزه خوار سفره ی فرهنگ رضوی هستم.
این پایین یک تخته سیاه را گذاشتهم محض تجربه، هم هرکسی می تواند بنویسد، هم خودم حرفهایی که به درد پست مستقل شدن نمی خورند، اما نمی شود هم ننوشت را هرازگاهی می نویسم.
————
در ۱۰-۸-۱۳۹۳ این متن برداشته شد»
مهمانی واژه ها؛
سالها می گذرد، حادثه ها می آید.
و می آید
و می آید
و …
————
دیدگاه (۰)