بایگانی نویسنده

2013/08/04

متاهلانه گی۶

باید او را بشنوم؛ حرف‌هایش را فقط برای من می‌زند..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/08/03

متاهلانه گی۵

باید برای او باشم؛ او از همه می‌بُرد تا برای من باشد..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/08/02

متاهلانه گی۴

باید برق امید را مهمان همیشگی چشمانش کنم؛ دیگر همه‌ی امیدش من هستم..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/08/01

متاهلانه گی۳

باید محافظ حریمش باشم؛ چادر از سر، برای من بر می‌گیرد..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/07/31

متاهلانه گی۲

باید محکم باشم؛ حالا دیگر تکیه گاهش من می‌شوم..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/07/30

متاهلانه گی۱

باید مهربان باشم؛ و نگهبان همه‌ی محبت و عاطفه‌ش..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

یه حالی! یا اندر حکایات اینجایی که ماییم!

۱-  در یکی از وبلاگ های قبلی م، (اینجا چراغی روشن است…) سال ۸۶ فکر میکنم، چند پستی درباره یادداشت های یک تازه متاهل گذاشته بودم که متاثر از فضایی خاص بود. بعضی از مخاطبانم، آن موقع فکر می کردند که من واقعا متاهل هستم، که لازم می بود درباره ش روشن گری کنم. گذشت […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/07/23

آدمهاراذره‌ذره‌نکشیم،آنهاباقرارهاشان‌زنده‌ند!

چقدر باید طول بکشد اطرافیانمان یادشان بماند که آدم ها با قرار هاشان زنده گی می کنند. چرا من همیشه آدم ها و حرفهاشان را جدی می گیرم؟ گاهی آنقدر که جدی می گویند و تو برنامه ت را عوض می کنی، جدی نیستند!

» باقی این نوشته را بخوانید ...