بایگانی نویسنده

2012/12/29

عجب صفایی دارد

روز اول گذشته است؛ روز اول را نمی شود نوشت، روز اول را نمی شود گفت، باید تجربه کرد! هفت خوان است برای خودش؛ آژانس مسافرتی به صورت سوری، دانشگاه، نظام وظیفه، گذرنامه، ویزا و بلیط این چند هفته ی اخیر را مدام در حول و ولا ، و در استرس و اضطراب؛ و در […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/12/27

روز ازل!

ع ش ق به سوم‌بارها به رسوایی خواهد کشید زردرویی و لاغراندامی و بغض‌آلودگی.. اینجا؛ آدمی نباریده و پُر، آنجا.. نمی‌دانم، و این ندانستن، یک روز خواهدم شکست.. پی نوشت: این هم خیلی‌وقت بود که در پیش‌نویس‌های گوشی خاک می‌خورد

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/12/26

بعد از این روزها!

یک روز خواهم نوشت          معشوقه به سامان شد؛ تا باد چنین بادا!  

» باقی این نوشته را بخوانید ...

این روزها!

کشش چو نبود از آن سو..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/12/25

ابتدای مسیر!

دو استکان چای به حرمت پایان این سرمای زمستانی در کنار تو – ای همه ی خوبی ها – ..                                    آرزوست  

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/12/24

زمستان است!؟

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، روزنامه خوونی… با بزرگون میشینی ، حرف میزنی… همه چی میدونی… شما که کله ت پُره ، معلم مردم گنگی واسه هر چی که میگن جواب داری ، در نمیمونی بگو از چیه که من دلم گرفته… راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته گریه […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/12/23

این روزها!

میم مالکیت‌م ،      آرزوست..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

این روزها

تن‌خسته ام        در باد             و منتظر برای روزهای خوب      امید           هنوز آرزو را در من                می پروراند.. ایستاده م          برای آمدنت

» باقی این نوشته را بخوانید ...