بایگانی نویسنده

2012/08/04

ورای حد تقدیر است

برای تو؛ هیچ وقت چکامه ای نگفتم، غزلی نسرودم، حرفی ننوشتم… تو را هیچگاه به ابتذال کلمات راه ندادم… خواستنت همآره؛ به همان پاکی اول بودن و نوجوان بودن بود، هیچوقت زمینی نبود، که کلمات زمینی وصف‌ش کنند.. پی نوشت: شرح آرزومندی

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/02

باور بکن تنهایی‌م را..

یک “تنهایی” داریم یک “تنهاییِ آمیخته با حسرتِ نبودن “داریم.. به خواب می زنم خودم را حسرت؛ برای نبودنت برای نبودنم پی نوشت: النوم اخ المرگ خواب دست من ست، کاش دیگری هم در اختیارم می بود.. ش

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/01

قهوه

دست دلم را گرفتم و رفتم..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/07/28

یادتو جا گذاشتی

تو گناه بی اراده نبودی.. همه ی دار و ندار من، از کلمه ی ساده‌ی محبت بودی

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/07/27

القدس لنا!

هیچ‌گاه یادم نمی‌رود، نیمه شب اواخر رمضان. همه صف کشیده بودیم، دعوتی ‌ها! خیلی‌ها خانواده هاشان هم در کنار صحن منتظر. ورودی صحن قدس از سمت صحن جامع، اهالی رمضان برای اعتکاف منتظر بودند. ثبت نام کرده بودند، قرعه به نامشان افتاده بود، کارت هاشان را گرفته بودند، و یکی یکی وارد صحن قدس می‌شدند، […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/07/21

خلوت

در سایه‌ای زیر سقف حجره‌های اطراف صحن در آن کنج نشسته و زل زده است به گنبد حضرت. نگاهش می‌کنم، حواسش به هیچ‌چیز نیست، از دنیا و ماسوا در آن نگاه خبری نیست، انگار فقط اوست و حضرت رضا(ع). راهم را کج می‌کنم، در زاویه‌ای می‌نشینم تا همین‌طور از دیدن یک بنده‌ی خوب خدا و […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/07/17

تعلیق!

این روزها؛ شاید بهتر باشد بگویم از اول امسال، هی روزهایم پر ازتعلیق و کشش شده است! مطمئنم اگر رمان می شدم، خوب خریداری می داشتم، مدام و مداوم، در فکر آمدن ها و رفتن ها؛ در اندیشه شدن ها و بودن ها وه! عجب سال گنگی بوده تا اینجا. نه! نمی خواهم احساسی بنویسم! […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

جواب سلام واجب است!

از پدرش یادش می‌آمد که هر روز صبح، از خانه که بیرون می‌آمد رو به سمت حرم می‌کرد و دست به سینه می‌گذاشت و سلام می‌داد. می‌گفت: «پسرم صبح اولین کاری که می‌کنی بعد از گفتن بسم الله، سلام به حضرت رضا باشد؛ که حضرت خوب همسایه‌ای است، تو هم همسایه‌ای خوب باش …» حالا […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...