بایگانی نویسنده

2009/11/29

آمده ام که سر نهم

شب بود، سکوت بود، تاریکی محض، ابرهای پفکی و متراکم آنقَدر بودند که اگر ماه ی هم آن پشت ها باشد، نورش به زمنی نرسد. هوا سرد بود. یک ساعت پیش برفی آمده بود و چای،‌زیر آن برف حسابی چسبیده بود، چای ایی که وقتی تمام شد، برف هم بند آمد، انگار که منتظر باشد […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

دیوانه!

دوست دارم خانه ای داشته باشم با تخت و پشتی و کرسی،روی ترمه ی طاقچه اش قرآن باشد و نهج البلاغه و حافظ و مثنوی و دیوان شمس،تو باشی و من باشم و او را هم دعوت کنیم، شبی باشد و زیر کرسی برایمان غزل بخواند و غزل. تا خود ِ صبح.خودمانیم، تو نباشی، زیاد […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2009/11/23

روزنوشته ها

مکانی برای روز نوشت ها، نشد هفته نوشته ها. همین

» باقی این نوشته را بخوانید ...

پیش معرفی

بخونید شاید چیزی به ذهنتون بیاد و برایم بنوسید .خوانندگان این وبلاگ کسانی هستند که احتمال زیاد همدیگر را نمی شناسند ولی کمی تا مقداری مرا می شناسند. به این نتیجه رسیده ام که اگر یک سری باشند که بخونندم و نقد کنند و مضاف بر اینکه مجبورم کنند که جوهر قلمم را نگذارم خشک […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

او

بسم الله انار را که می کاری، نهال است، نهالی که قبلا دانه ای بود، باید بگذاری بزرگ شود، شاخه هایش زیادتر شود، سبز تر ، پر برگ ترباید هر روز آبش بدهی، مواظبش باشی که نور برسد، خاکش کم نگذارد، باید خوراک هایش را بدهی، باید بگذاری بزرگ شود، زمان بگذرد، باید برف های […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

عمر!

تمام ثانیه های عمرم را هدر داده اماگر بگویی“دیر آمدی ..“

» باقی این نوشته را بخوانید ...

ذوق!

برای لحظه‌ای، نه، حتی برای کمتر از لحظه‌ای نگاهم کردرویش را برگرداند و من ماندم برای عمری ذوق‌زدگی

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2009/11/02

آفتابگردان میمیرد!

خورشید که رفت همه‌ی دنیا هم اگر نور شود… آفتاب گردان میمیرد! تیتر و متن هر دو از اینجا

» باقی این نوشته را بخوانید ...