وقتی برای نبودن
چشم هایت که اشک آلود شد، دوباره آینه را نگاه کردم، چند ثانیه پیشتر اینطور نبود، آخر تو که بیرون را نگاه می کردی من مدام داشتم نگاهت می کردم، نگران شدم، دلم ریخت. دستم را آوردم عقب و گوشی ت را که تنها حدسم بود از دستت گرفتم، هنوز سکوت بود. نوشته بود: انالله […]
» باقی این نوشته را بخوانید ...