ارسال های قرار گرفته در تو نوشت ها

2019/06/09

انار ، حوا و باقی ماجرا

برایم کمی انار بیاور از انارهای باغ خودت دنیا کثیف کرده خونم را . . . نجف، از باب القبله حرم که خارج می شدی، شارع الرسول(ص) را که به سمت قبله ادامه می‌دادی و از بنات‌الحسن رد می‌شدی، نرسیده به شارع المدینه مغازه‌ای بود. مغازه‌ای که بعد افطارها حسابی چشم‌ها را به خود خیره […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2015/11/20

من، او، آن؛ و هرچه بعد از آن

می گفت: بعد از آنکه دیوانه شد، دیوانه شدم، تازه آن وقت بود که برای دیگران دیدنی شدم، مرئی! اسمش رویش است دیگر، در منظر و مرئا! قرار گرفتم. قبلش مثل بقیه آدم ها بودم، بعدش هم ظاهرا مثل بقیه آدم ها شدم، لحظه ست دیگر، آن. یک آن می آید و آن آن از […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2015/01/24

بغض غزلی خسته

این حال من بی توست بغض غزلی بی لب افتاده ترین خورشید زیر سم اسب شب این حال من بی توست دلداده تر از فرهاد شوریده تر از مجنون حسرت به دلی در باد شاعر: بابک روزبه

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2014/11/15

وقتی برای نبودن

چشم هایت که اشک آلود شد، دوباره آینه را نگاه کردم،  چند ثانیه پیشتر اینطور نبود، آخر تو که بیرون را نگاه می کردی من مدام داشتم نگاهت می کردم، نگران شدم، دلم ریخت. دستم را آوردم عقب و گوشی ت را که تنها حدسم بود از دستت گرفتم، هنوز سکوت بود. نوشته بود: انالله […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2014/11/01

اصلا بیا.

همیشه همینطور بوده ام، هیچ وقت سر خود ننوشته م، باید می نشسته م حالا یا توی گوگل ریدر خدا بیامرز یا الان در اینوریدر، به وبلاگ خواندن، آن وقت ۵-۶تایی ،؛ چه می دانم چند تایی که پست وبلاگ روایت گونه می خواندم، حال نوشتنم می آمد و شروع می کردم به نوشتن. یک […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2014/01/14

صلاه مغرب

همین روزها دوباره بهار می آید دوباره می نشینیم کنار شب بو ها، اقاقیها، خوب است که هنوز نرگس ها کنار زندگی مان هستند.   زمستان ست، سرد است، ولی دل مان گرم است. به همین گاه و بیگاه ها..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/07/30

یه حالی! یا اندر حکایات اینجایی که ماییم!

۱-  در یکی از وبلاگ های قبلی م، (اینجا چراغی روشن است…) سال ۸۶ فکر میکنم، چند پستی درباره یادداشت های یک تازه متاهل گذاشته بودم که متاثر از فضایی خاص بود. بعضی از مخاطبانم، آن موقع فکر می کردند که من واقعا متاهل هستم، که لازم می بود درباره ش روشن گری کنم. گذشت […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2013/07/20

از این به بعد من و تو دچار هم هستیم!

بریز در رگ من کولی جنونت را نفس بکش همه ی عقده ی درونت را نفس بکش که تن کوه را بلرزانی که انعکاس دهی روح بیستونت را خود تو بود که پرواز را به من آموخت دوباره اوج بده حس نیلگونت را تو آبشار منی ! لحظه لحظه ات جاریست بزن به همهمه ها […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...