ارسال های قرار گرفته در کوتاه‌نوشته ها

2012/09/03

در نعت مرد حلال خوری، در همسایگی خواجه ربیع!

تمام قد احترام می‌گذارم به مردی که لباس نانوایی به تن داشت و در زمان استراحت که تنورش خاموش بود جلو مغازه‌اش یک سبد انگور سبز و شیرین عسگری را      – که لابد از باغشان در روستا چیده بود – با قیمتی کمتر از قیمت بازار می‌فروخت و وقتی وزن کردن و پیمانه‌اش برای […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/29

تن‌های سربه‌کار!

کسی نمی‌فهمد که باز آب‌ق­ند لازم شده‌ای در محل کار..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/12

در بند!

تو پیش‌م نیستی –هیچ‌وقت‌هم نبودی- اما خدایت که هست.. تو اینجا را نمی‌خوانی اما خدایت که خبر دارد.. تو . . . برایت ، “واللهُ‌خیرَ‌حافظٍ‌ و‌هو‌اَرحم‌الراحمین” می‌خوانم.. دعا می‌کنم زیارت می‌روم گاهی می‌دانم که نماز در حضور حضرت به نیابتت، خوشحالت می‌کند؛ دل‌ت قوی، قوایت مدام، سربلندی‌ات همآره باد. پی‌نوشت: فقط بدان که اینجا کسی […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/09

grow up

شمعدانی را تازه قلمه زده‌ام امروز برگ سوم‌ش هم تازه دارد رخ می‌نمایاند؛ و من هر روز تغییر را احساس می‌کنم.   پی‌نوشت: ندارد!

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/04

ورای حد تقدیر است

برای تو؛ هیچ وقت چکامه ای نگفتم، غزلی نسرودم، حرفی ننوشتم… تو را هیچگاه به ابتذال کلمات راه ندادم… خواستنت همآره؛ به همان پاکی اول بودن و نوجوان بودن بود، هیچوقت زمینی نبود، که کلمات زمینی وصف‌ش کنند.. پی نوشت: شرح آرزومندی

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/02

باور بکن تنهایی‌م را..

یک “تنهایی” داریم یک “تنهاییِ آمیخته با حسرتِ نبودن “داریم.. به خواب می زنم خودم را حسرت؛ برای نبودنت برای نبودنم پی نوشت: النوم اخ المرگ خواب دست من ست، کاش دیگری هم در اختیارم می بود.. ش

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/08/01

قهوه

دست دلم را گرفتم و رفتم..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/07/28

یادتو جا گذاشتی

تو گناه بی اراده نبودی.. همه ی دار و ندار من، از کلمه ی ساده‌ی محبت بودی

» باقی این نوشته را بخوانید ...