بسم الله
هیچ کس دیر آمدنت را سرزنش نخواهد کرد برای اینکه نخواسته ای در شلوغی همه وقته ی اتوبوس بالاجبار و شبیه خیلی های دیگر وارد قسمت مردانه ی اتوبوس شوی. باور کن.
اگر هم کرد تحویل نگیر
ارادتی که خدمت این بخش از جامعه نداریم حداقل روزشان را به قدر یک پست ارزش نهیم!
این جمله ی معترضه ای بود که باید برای اثبات بی ربطی می آوردم، باید اثبات می کردم نویسنده در دنیای گنگ و نامفهومی نسبت به این بخش از جامعه دست و پا می زند. تا اینجا بس.
و تمت و فی امان الله القدیر
بسم الله
گاهی که برای دلم، دلم تنگ می شود، تازه یادم می آید تو هستی…
تو هستی و گفته ای که دلت هر وقت برای عطر بهار نارنج ها تنگ شد،
گفتی هر وقت صدای هو هو ی یا کریم ها را فراموش کردی،
هر زمان آرامش نسیم و بی قراری موج های دریا را یادت رفت،
یادت بیاید که درب خانه من همیشه باز است و مامن دل تنگی های توست…
آقای مهربانی ها!
وقتی یادم می آید از آرامشی که به قلب کوچک بره آهو هدیه کردی، دوست دارم آهو بره ای شوم و تمام تمام عمر برایت نیاز کنم و امید که یک بار نازم کنی…
تتمه: یا یاایها العزیز، مسنا و اهلنا الضر…
سحرگاه آخرین روز اعتکاف دانشجویی۱۴۳۰، حرم مطهر علی بن موسی (ع)