بایگانی نویسنده

2010/04/06

سودا زده!

همه جا پر شده از یاد تو، همه جا ولی چه فایدهتو که نیستی،یادت را می خواهم چه کنم ..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

نابودی!

به هم که می ریزم،تو هم که نیستی؛ ثانیه‌ها انتظار پوکیدنم را می کشند..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2010/04/05

تو را من چشم در راه‌م

بسم اللهآتش که می‌گیرد همه چی را می‌سوزاند، برایش پوست و گوشت و اساسیه خانه فرقی نمی کند، از آن بدتر وقتی‌که انفجار باشد آن آتش..با امید و آرزو ۷-۸ روز به سال تحویل وسایل خانه را جمع می کنند و موقتا به طبقه‌ی بالا که منزل مادربزرگشان است می روند، تا پول عیدی کارگری […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2010/03/06

"حرف هایی برای شنیده شدن" یا "برای چند لحظه تحمل کن"

بسم الله همین امروز ظهر بود که پستی را در میوه‌ی ممنوعه نوشته م، ذکر نام او تا آخرین نفسهیچ فکر نمی کردم به این زودی تعبیرش را ببینم خبر کوتاه بود و خلسه‌آور“عمه جان حالشان بد است”همین یک جمله است که همیشه به ما می فهماند یکی از بین ما بال گشوده است. در […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2010/01/29

چراغ قرمز!

چند وقتی است آمار بوق زدنهای پشت سری هایم،پشت چراغ قرمز وقتی که سبز می شود بالا رفته.

» باقی این نوشته را بخوانید ...

تو را من چشم ..

انتظار می کشند گنجشکِکهای سرما زده را پشت پنجره، دانه های ناناز پگاهان . .

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2010/01/16

For My Self

این نوشته صرفا برای شخص خودم نوشته می شود و هیچ گونه ارزش دیگری ندارد. چند وقت است که ننوشته ام، نه شب هایم شب است، نه روزهایم روز، نه دلم دل است و نه عقلی بمانده…نه خدایی برایم مانده نه خرمایی، راحت تر بگویم؛ نه خدایی برای خود باقی گذارده ام نه خرمایی خورده […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2010/01/12

جامانده!

جامانده از پاییز بر بی برگی درخت؛اناری هستم! می دانم جایش اینجا نبود، آنجا بود؛ ولی به دل او می نشست؛تیتر و متن از اینجا

» باقی این نوشته را بخوانید ...