The one part of a story – 1
نگاهی به روزنامه کرد، صفحه اول، عکسی بود که هیچ انتظارش را نداشت. همان نیم تای پایین که همیشه جای آگهی پولدارها بود! اطرافش را پایید، کسی نبود، راه افتاد، قدم زد، ذهنش پر بود از هر آنچه که نمی دانست، باید کاری می کرد، نمی توانست. احساس گنگی مبهمی داشت. صدای قدم هایی شنید، […]
» باقی این نوشته را بخوانید ...