ارسال های قرار گرفته در کوتاه‌نوشته ها

2012/07/02

انابه

بارخدایا.. هیچ دلی آرام نمی‌شود، مگر تو بخواهی؛ من توانم نیست، تو آرامش کن…   پی نوشت: دیگر از خلوت گذشته‌ست که در جلوت حاجت می‌طلبم،تا نخواهی نمی‌شود..  

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/06/23

The new comment

لذتی دارد؛ کشف IP ایی که ناشناخته بود

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/06/22

اوقات فراغت!

این‌بار که بپرسد: اوقات فراق‌ت را چگونه گذراندید؟ خواهم نوشت: فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت..    

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/04/24

یکباره‌گی

گاهی  اتفاقات؛ خیلی یک‌هویی‌تر از آن می افتد، که منتظرشان بودی..

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/04/05

به چشمهایم نگاه کن! سیاهی شب در چشمان من است..

چشم باز می کنم.. مثل فیلم ها دارم تلو تلو می خورم؛ دست و پاهایم گویی درد تاب آوردن فشار یک کوه دارند. سر شانه هایم گز گز می کند؛ داغ شده است. راهم را می کشم، و درون تاریکی می روم. چراع می دهد؛ نمی خواهم، می خواهم و نمی خواهم، نمی توانم مردد […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2012/01/09

می توانی هرزه‌گی بنامی‌ش؟

نگاه می‌کنی به تاریخ، نبوده‌ای، ساعت را؛ ۴ از نیمه‌شب گذشته ست فکر می‌کنی، هزارها حرف، که از گفتن هیچ‌کدام مطمئن نیستی، حوصله‌ات باز از این همه شک‌ سر می‌رود؛دنبال اطمینان‌ها  می‌گردی چشم‌ها!‏‏ نمی‌دانم اسم‌ش هرزه‌دلی‌ست یا نه!؟ یا هرزه‌نگاهی؟ نه؛ فکر نمی‌کنم گناه باشد، -گناه هم که باشد، بیا کمی گناه کنیم- چشم‌ها پنجره […]

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2011/12/24

تشهد!

خواست بنویسد:”خدای قصه ی ما ولی..” دید باید حسابش را صاف بکند، یامیخواهدش،یا نمیخواهد این را نمی دانست، اما مطمءن بود نمی توانست بگوید نیست لاجرم نوشت:”خدای ما، برای قصه ها نبود، برای غصه ها بود..”

» باقی این نوشته را بخوانید ...

2010/11/22

غم غریبی و غربت!

نوشت: کاش ترانه ای بودم! این‌گونه همیشه بر لبانت جاری. نوشتم: این‌روزها که روزه‌ی سکوت گرفته‌م و تحریم شعر؛ چه غریب می‌ماندی.. این نوشته برای برادری‌ست که روزهای سخت آمادگی ارشد را طی می کند، و غریبی تهران می چشد.

» باقی این نوشته را بخوانید ...